نوشته شده توسط : شاینا

 Iwantcodes.com

به عنوان اولین کارم توی این وبلاگ یه سری از پستهای وب قبلیم رو گذاشتم. امیدوارم اینجا هم بتونم مثل وب قبلی دوستای خوبی پیدا کنم البته دوستای اون وبمم هیچ وقت ترک نمیکنم.

خیلی دوشتون دارم دوش جونا



:: بازدید از این مطلب : 399
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

اسم من چيست؟ خدايا چه کنم، يادم نيست!

امشب آماده شدم تا چه کنم؟ يادم نيست!


من که همسايه ي نزديک شقايق بودم،

پا شدم آمدم اينجا چه کنم؟ يادم نيست!


من چرا از تو بريدم؟ وچرا برگشتم؟

وبنا شد که دلم را چه کنم؟ يادم نيست!


من نشاني دل دربه درم را، بانو..........

از تو پرسيده ام ،اما چه کنم؟  يادم نيست!


اين نوشته غزل کيست که من مي خوانم؟

اسم من چيست؟ خدايا چه کنم؟ يادم نيست!

اینو تو وبلاگ یکی از دوستا خوندم به نظرم قشنگ اومد خیلی دوست دارم بدونم شاعرش کیه اگر میدونید خوشحال میشم بگید



:: بازدید از این مطلب : 500
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا
دستپاچه شدم و باور نمی کردم آیدا همراه مادرش به مغازه ام آمده باشد. من با عجله جلو رفتم و سلام کردم. در این لحظه آیدا خیلی آرام در گوشم گفت: مادرم آمده است تا داماد آینده اش را ببیند و با تو آشنا شود.

در حالی که خجالت می کشیدم از مادر آیدا خواستم پشت میز بنشیند و خیلی سریع برای آن ها آب میوه تهیه کردم.

پسر جوان در دایره اجتماعی کلانتری سجاد مشهد افزود: از آن روز به بعد ، عشق و علاقه ام به آیدا چندین برابر شد و با بی تابی از خانواده ام خواستم به خواستگاری اش بروند. پدر و مادرم نیز که از دست کارهایم خسته شده بودند و آرزو داشتند مرا زودتر داماد کنند تا شاید سرم به سنگ زمانه بخورد خواسته ام را پذیرفتند و من با دختر مورد علاقه ام ازدواج کردم. اما از همان روزهای اول فهمیدم سرم کلاه رفته است چون نامزدم حرکات و رفتار مشکوکی داشت.

متاسفانه چند روز قبل، مادر آیدا خیلی خودمانی مرا صدا زد و گفت: بهتر است کمی بیشتر مراقب همسرت باشی چون او عقاید و باورهای عجیب و غریبی دارد و معتقد است که یک زن نباید اسیر زندگی شود و ...!

با شنیدن این حرف ها شک و تردید در وجودم ریشه دواند و همسرم را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم که او با پسران غریبه در پارک قرار ملاقات می گذارد و همراه آن ها به این طرف و آن طرف می رود.

من موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و او نیز حرفی زد که تلنگر بزرگی برایم بود. پدرم گفت: جوانی که در دوران مجردی خود با دختران زیادی ارتباط برقرار کند و حد و مرزهای روابط بین محرم ونامحرم را زیرپا بگذارد نباید انتظار داشته باشد همسر صالح و سر به راهی نصیبش شود.

داماد جوان با چشمانی اشک بار افزود: وقتی فکر می کنم آیدا به راحتی تعهدهای زناشویی اش را فراموش کرده است و با مردان نامحرم رابطه دارد احساس می کنم شخصیتم به شدت خرد شده است.

اعتراف می کنم این ازدواج از روز اول اشتباه بود چون مادر آیدا برای این که از شر دخترش راحت شود شرایط ازدواج ما را فراهم کرد و پدر و مادر من نیز چون از دست کارهایم خسته شده بودند با عجله تصمیم گرفتند مرا سروسامان بدهند بگذارید که با شرمندگی بگویم من گذشته خوبی نداشته ام.

در پایان از تمامی جوانانی که داستان زندگی ام را می خوانند خواهش می کنم مراقب باشند که مبادا سرناموس کسی را کلاه بگذارند و از این بابت احساس زرنگی کنند چون این اعمال زشت عین بدبختی و حماقت است و آدم در همین دنیا نتیجه اش را می بیند

 

حالا هی سر هم کلاه بذارین بعد پیش خودتون بگید آخ که چقد زرنگم وای که چه سر سبزم و زیبا بعدشم که اینجوری مثل این پسره ... سوخت و به ... خوردن میرسید و در این جاست که بهتون میگن پشیمونیو هر وقت از آب بگیری سود داره شایدم بهتون بگن از ماست که بر دوغ شماست دیگه انتخاب با شماست



:: بازدید از این مطلب : 716
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

سر کلاس
دخترا:ردیف اول کلاس,عشق سامسونت,پا به پای استاد,تبحر وحشتناک در پرسیدن سوال های تابلو
پسرا:داداش کایکو,من بچه کف دانشکده ام,حضور در کلاس با حداقل 10الی15 دقیقه تاخیر,ردیف آخر,فرو کردن خودکار تو پهلوی سمت راستی,جک نوشتن رو جزوه سمت چپی,با موهای دم اسبی جلویی بازی کردن,حاضری زدن یه نفر به جای هشت نفر!!!

شب امتحان
پسرا:بد نام برو از همه دور شو  (خطاب به بچه درس خوان ها)اه این استاده ....چقد جزوه گفته!!!15نفری روی یک کتاب ریختن  ,دسته جمعی تا صبح بیدار بودن!!!
دخترا:راس ساعت 9شب خوابیدن,من آخر علمم!!!

سر جلسه امتحان
دخترا:درمانده,بن بست استرس,دارم خفه میشوم,گوش های آویزان,چشم های وق زده,انجام محاسبات با ماشین حساب خاموش(قدرت خدا!!!    ) بعد از چند دقیقه: آهان بگو چرا جواب نمیده(ماشین حساب رو روشن می کنه) 
پسرا:خاراندن گوش,برو چای دم کن بعد از امتحان هستیم, وای که مردم از خوشی,غلومی جات کجاس؟؟؟

جزوه نویسی
پسرا:بدون اسم و رسم,سر رسید 20سال قبل,خط در چفت نویسی,بی قواره,پر امضا و یادگاری های رفقا,کشکول مصور,دایرت المعارف جوک, هدف سیبل مقابل (استاد),هر صفحه اش به اندازه ای و رنگی,برگه دلتنگی,آنچه شما خواسته اید,تیکه های ناب,گاه گاه تمرین های اموات زنده کن,پرواز خیال,چرک نویس همه منظوره,طراحی آن لاین از چش و چال استاد و باقی دانشجوها!!!
دخترا:مرتب,رعایت فاصله دو سانتی از ابتدای خط,یه ویرگول جا نینداخته,سوالا به یه رنگ و جوابا به یه رنگ دیگه,مشخصه مال کیه,جون میده واسه کپی,کمال ویرایش,کارگاه نکات ویرایشی,نقطه سر خط,سوادم تو جزوه اس!!!

خوابگاه
پسرا:ترکیبات نا همگون فاشیزم و مازوخیزم و مایه داریزم و بی پولیزم و سایر ایزم ها,گفتو گوی تمدن ها با طعم بیژامه و زیر پوش ,قرائت فاتحه به همه تشکل ها از یک طرف,کوهی از ظرف های نشسته,باشگاه بادی بیلدینگ,اوپس اوپس,این شلوار مال کیه؟؟؟حسن کلاس دارم جورابا تو پوشیدم!!!خوردن,آشامیدن,کپه گذاردن,از آجیل های بغل دستی کش رفتن,هوای بچه های هم فاز را داشتن,روی بقیه هم اتاقی ها لقب های زیر بازارچه ای گذاشتن,روی در و دیوار نوشتن:تو عزیز دلمی!!!

تقلب
دخترا:چندش آور,اگر بمیرم هم انجام نمی دهم,فعل قبیحه,حرامشان بشود ایشالا!!!
پسرا:بغلی بگیر,یکی برای همه و همه برای یکی,هوش سرشار,دستان شعبده باز,چشمان دوربین,نظام اطلاع رسانی نوین,پیش مراقب و معلق بازی,ما آخرشیم,عزم آدما بلند,اگه مردی منو بگیرهمه جوره پایه ایم!!!

 
 


فارغ التحصیلی
پسرا:بی خیال,زندگی جریان دارد,روزی از همین روزها,آنقدری صبر می کنند که مراسمی چیزی برگزار شود تا همه مسئولان دانشگاه رو یه جا گیر بیارن و از همه شان یه جا امضا بگیرند!!!
دخترا:چقدر خوبه,از این بهتر نمی شه,بلند گو به دست:لیسانسمو گرفتم,در به در از این اتاق به اون اتاق برای امضای فرم فارغ التحصیلی,هیچ کس را گیر نیاورده واسه امضا,کفر درآمده,اینجا چرا اینجوریه,اه اه...اصلا به تحصیلکرده ها بها نمی دن,من میرم انگلیس!!!


:: بازدید از این مطلب : 630
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر هوتن نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین
سلام حمید جون.بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی
تویی؟؟؟؟می تونین این سیر رو تا هفده باز تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ
داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم

بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه
برید سینما و فیلم هوو یا ازدواج به سبك ایرونى رو ببینید

تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از
قبیل:مگه تو خودت خواهر مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه
بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو
تماشا کنید

آرایش شدید بزنید و از این شلوارای خیلی برمودا و از این پیرهن آستین کوتاها
بپوشید و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری
شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید

عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا
امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره

موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و
(احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید
و لذت ببرید

همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد
هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به
این بو حساسید

وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو
بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با
دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف زدن و تو فکر قبض موبایل بذارید 



:: بازدید از این مطلب : 697
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

   

عشق ! چه واژه آشنایی  اصلا این واژه آشنا یعنی چی ؟     دوست داشتن زیاد؟   

 بعضیا میگن عشق از دوست داشتن جداست.    میگن عشق یه حس متفاوت که داشتنش لیاقت میخواد. 

وابستگی , آره یه جور وابستگیه زیاد عشقو میسازه 

ولی نه  اگه عشق وابستگیه      پس چه جوری میشه تو لحظه عاشق شد؟

عشق به خدااهل دلا میگن عشق فقط موقعی میاد که ایمانت به خدا زیاد باشه میگن عشق فقط مال خداست  ولی یه جا شنیدم که میگفتن یکی از زیباترین نعمت های خدا عشقه که هر وقت موقش بشه و لیاقتشو توت ببینه فرشتشو میفرسته سراقت.



:: موضوعات مرتبط: ته قلب فرشته مرده , ,
:: بازدید از این مطلب : 622
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند...در نامه این طور نوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.

هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...

همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.

من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ...

البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را ...!!!برداشته اند



:: بازدید از این مطلب : 444
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

چرا اون؟       چرا عاشقش شدی؟         چرا دل سپردی به دنیای اون؟

چی توی چشاش دیدی به من میگی           که میترسی بره و جات بزاره

تو چرا اینجوری وابسته شدی                         تو چرا نمیتونی دل بکنی؟

میدونی آخر میزاره و میره میشکنتت                    صدای شکستنت آره چه دل رو میشکنه 

 وقتی من صدای خندهاتو با اون میشنوم                     انگاری دارم توی حرم جهنم میسوزم

یه بارم شده به من فرصت بده                           که ببینی برات از همه تو دنیا آره دیوونه ترم

به خدا عاشقتم فقط یه بار نگام بکن                        به خدا عزیزترینی تو برام صدام بکن



:: موضوعات مرتبط: ته قلب فرشته مرده , ,
:: بازدید از این مطلب : 616
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

    اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد.
 

آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد،  “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…”

 

 

یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی.


 

حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام  می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.

مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.

بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.

اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه”



:: بازدید از این مطلب : 656
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

عکس زن و شوهر لخت در پارک تهران

 

 


:: بازدید از این مطلب : 775
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

 
میدونی الان قشنگ ترین چیز چیه؟؟

 

این که تو این هوای سردو برفی دستاشو بگیری ببریش یه جای دنج و خلوت جایی که هیچ کس جز خودتون و خدا نباشه جایی که کسی برا درک نکردن عشقتون نباشه.    بریو دستات تو دستش لبات رو لبش ...In Love

وااااااای که چه حسی میده به ادم این شبای سفید



:: موضوعات مرتبط: ته قلب فرشته مرده , ,
:: بازدید از این مطلب : 583
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

  
دقت کردی زندگی با زن شروع میشه و مردن با مرد ؟ ! ! ! !
 


:: بازدید از این مطلب : 512
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

چرا دنیا همیشه آدمارودور میزنه؟

چرا هیچ وقت نمی شنویم کسی به عشقش برسه 

 چرا وقتی شب میشه همه به یاد عشقشون دل به دریا میزنن

چرا از هر کی میپرسیم میگه عشق دل میشکنه؟

آخه دنیا چرا اینجوری میشه؟

هرکیو که دوست داری یه جوری دل میشکنه

هر کی که دوست داره تو ازش بیزاری

دلا هیچ وقت با هم عاشق نمیشن

 کاش میشد دلا با هم دیگه عاشق میشدن

اینجوری قلب شکسته ای نبود

اینجوری همه زیبا می دیدن بدی نبود



:: موضوعات مرتبط: ته قلب فرشته مرده , ,
:: برچسب‌ها: قلب , فرشته , عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 595
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا
     
چه وقت باید به فرد مورد پسند خود ابراز علاقه کرد؟ بیشتر کسانی که در مرحله آغاز یک رابطه عاطفی هستند، به این سؤال فکر می‌کنند. روانشناسان برای رسیدن به جذابیت بیشتر، خویشتن‌داری در بروز احساسات را توصیه می‌کنند.



:: بازدید از این مطلب : 591
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا
پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش '' بول بول بول بول'' می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 411
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا


:: بازدید از این مطلب : 378
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

توجه داشته باشید که باید بدون مکث جواب بدید. فقط 3 ثانیه هر سوال


 



:: بازدید از این مطلب : 393
تاریخ انتشار : جمعه 20 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

 

وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.

وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.

وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.

 وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.

 وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.

وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد.

 وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيارکسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند...



:: بازدید از این مطلب : 398
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net از بین گلها کدوم گل رو تقدیم قبلیت میکنی؟؟!!

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: عشق , فال عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 471
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاینا

نکته :این مورد را همه پسر ها بخونند چون شاملِ همه میشه.



:: برچسب‌ها: پسر ,
:: بازدید از این مطلب : 626
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد